خداحافظ ای نخل ها، چاه ها
دیگر نشنوید از علی آه ها
خداحافظ پدر عالم!
شیعیانت به فدایت ای مظلوم عالم!
"فقط حیدر امیرالمومنین است"
شهادت، متاع گرانبهایی است که هرکس قدرت خریداری اش را ندارد. شاهدی قدسی است که همگان لیاقت هم آغوشی با او را نمی یابند. شیرینی شهد شهادت را به هر کسی نمیچشانند.
امیر مؤمنان علی(ع)، آن یکّه تاز عرصه عشق و شهادت، مبنای شهادتطلبی و دستیابی به این فوز عظیم را اینسان بیان میدارد و صفات عاشقان شهادت را اینگونه مینمایاند و شور و شوق خود را نسبت به آن چنین توصیف میکند:
«مجاهدان شهادت طلب چنان به سوی خدا پر میکشند که تشنگان به جانب آب. بهشت در پرتو آذرخش نیزه هاست. امروز خبرها در بوته آزمون ارزیابی میشوند و به خدا سوگند که اشتیاق من به صحنه نبرد [و شهادت] و رویارویی با دشمن، بیش از شوقی است که آنان به زندگیشان دارند».
تیغ بر فرق عدالت زده و خندیدند
خون به ابعاد غریبی علی پاشیدند
زاغها از دل شب کنده و بر روز زدند
روز و شب، گوشه محراب به هم پیچیدند
زخم بر سلسله باور و ایمان افتاد
همه افلاک از این زخم به خود لرزیدند
شب پر از رخوت نامردی مردم گردید
آسمان، ماه، ستاره، همگی خوابیدند
صبح، امّا دو سه تا کاسه شیر آوردند
کودکانی که علی را همه شب میدیدند
هق هق چاه شناور شده در گریه نخل
همه از هم فقط از درد علی پرسیدند..
زندانی بزرگ خاک !عظمتی که در زیستن نمی گنجد ؛روح آزادی که سقف سنگین و کوتاه آسمان بر سینه
اش افتاده است .از شمشیرش مرگ می بارد و از زبانش شعر ،هم زیبایی دانش را می شناسد و هم
زیبایی خدا را ،هم پرواز های اندیشیدن را و هم تپش های دوست داشتن را ،خون ریز خشمگین صحنه ی
پیکار ،سوخته ی خاموش خلوت محراب !
چه میگویم ؟مگر با کلمات می توان از علی(ع) سخن گفت ؟ باید به سکوت گوش فرا داد تا او از علی چه
ها میگوید ؟او با علی آشناتر است.
علی انسانی که است از آنگونه که باشد و نیست .
در معرکه های خونین نبرد، شمشیر پر آوازه اش ، صفوف دشمن را به بازی میگیرد و سپاه خصم ، هم
چون کشت زار گندم هایرسیده ، در دم تیغ دو دمش بر روی هم می خوابد و در دل شب های ساکت مدینه
، هم چون یک روح تنها و دردمند ، که از خفقان زیستن بی طاقت شده و از "بودن" به ستوه آمده ، بستر
آرامش را رها می کند و در پناه شب که با علی (ع) سخت مانوس و محرم است ، از سایه روشن های
آشنای نخلستان های ساکت حومه ی شهر ، خاموش می گذرد و سر در حلقوم چاه می برد و غریبانه می
نالد. و چه فاجعه ای در آن لحظه که یک مرد بنالد و چه فاجعه ای که آن مرد علی باشد با این همه صبر و
شکیبایی فشار روزگار او را بع چنین کاری وا داشته باشد.
"دکتر علی شریعتی"