حسین کیست؟
حسین کیست ؟ نمی دانم برای چه وقتی نامش را می شنوم ، بی اختیار بغض می کنم.
راستی حسین یادآور چیست؟ یادآور همه چیز ، حسین یادآور پیامبر ، یادآور علی ، یاد آور زهرا و یادآور
حسن.
اصلا حسین نمونه ی انسان کامل است که از همان کودکی خوبی ها را تمام و کمال در خود گنجانده بود.
حسین از کودکی از هر چه غیر خدا دست کشیده بود از دنیای کوچک دست کشیده بود و عشق معشوق
، عشق خدا را در دل داشت.
آری او از همان کودکی نمونه ی یک انسان کامل بود. از همان وقتی که پیامبر او را در میان دستانش گرفت
و صورتش را بوسه زد.
و در گوش او زمزمه ی ملکوتی سر داد.
حسین یک انسان صبور بود از زمانی که با پدرش برای حفظ دین سکوت کرد. حسین یک انسان شریف بود
از زمانی که با برادرش حسن ، در برابر اسلام از خود گذشتگی نشان داد.
زبانی فصیح و بلیغ داشت. او شجاع بود که در برابر فاسدان ایستاد.
حسین صبور بود، صبور از هر جهت : داغ جدش پیامبر را دید. شهادت جانسوز مادرش زهرا را دید. شهادت
برادرش محسن را مشاهده کرد. 25 سال سکوت علی را دید. درد و دل های علی را شنید ، جنایت مردم
نسبت به پدر را دید.
مناقان برادر عزیزش را دید و آنگاه داغ برادرش ابوالفضل را دید اما حسین صبور بود چون کوهی مقاوم و باز
هم صبور بود. چون شهادت علی اصغرش را دید .
داغ پسر را دید و تهمت نامردمان به خواهر را دید ولی او باز هم استوار و بی باک و شجاع و نترس بود.
ایستاد و حرفش را زد : گفت تن به باطل نمی سپارم . من به مصلحت امور می پردازم به اصلاح امت جدم
قیام می کنم برای اقامه و برپا داشتن نماز قیام می کنم .
قیام می کنم تا امر به معروف و نهی از منکر را زنده کنم.
"من نماز را دوست دارم" "خواندن قرآن را دوست دارم" با افراد نالایق همنشین نمی شوم.
گفتند حسین : باید با یزید بیعت کنی کدام را می خواهی ، یا مرگ یا بیعت : گفت دین من ، دین جدم
مصطفی است.
هدف من هدف پدرم علی است. راهم ادامه ی برادر است .
باز خائنان گفتند حسین کشته خواهی شد. ایستاد بی پروا حرفش را زد : شهادت بهتر از بیعت کردن با
نامردان است.
آنگاه توکل کرد و اقدام به قیام نمود.
از شأن حسین دور است بیعت با یزید را بپذیرد پس چه می شود. معلوم است یزید گفته بود اگر نپذیرد با
لشگری سی هزار نفری که از همه جای دنیا جمع آورده بود. روبرو می شود.
اما حسین راضی به جنگ با بدکاران بود. هیچ گاه نمی توانست در مقابل بدکاران تسلیم شود. و بعد با
خانواداش راهی کربلا شد.
راهی کربلای تشنگی ؛ کربلایی که قربانگاه علی اکبر و علی اصغر بود.
راهی دیاری که بوی خون و شهادت می داد و از طرف دیگر بوی وصال
. از آن طرف بوی سوخته ی خیمه ها و از طرف دیگر عروج به پیش خدا.
کربلا بوی عشق و آتش می دادو بوی شجاعت پسر علی و دختر علی ، شیر زن کربلا.
حسین با خدایش گفت : خدایا شاهد باش تمام هستی و جانم را برای تو ندا می کنم. تمام پسرانم ، تمام
خانواده ام و تمام هستی ام فدای تو باد ، فدای یکی عشق من ، فدای خدای عزیزم . و آنگاه با شوق به
سوی خدا رفت و با قربانی کردن خودش و با دادن سرش به پیش خدا شتافت و بعد زینب... شجاعتی از
خود نشان داد... .
نظرات شما عزیزان:
بیگ لــــــــــــــــــــــــایـــ ـــــــــــــــــــک
دسته بندی : امام حسین , زندگی نامه امام حسین , عاشورا , دلنوشته , یاران حسین (ع) , ,
برچسب ها :