عبدالله پسر ده ساله ی امام حسن مجتبی

شیر ده ساله طفل دیگر نیست / ننگ بر من اگر سپر نشوم

نفسم بند آمده عمه / قول می دهم که دردسر نشوم

نفسش را هنوز می شنوی / رحم کن که بی پدر نشوم

وای بر من اگر که پیش از او / بی سر و دست و پا و سرنشوم

عمه همه در ازدحام می خندند / جای یک جرعه ی آب

بر سوز جگر تشنه کام می خندند / تا دلش را بیشتر بسوزانند

بر زنان خیام می خندند / طبل را اهل کوفه می کوبند

در عوض اهل شام می خندند / سنگ ها بی بهانه می بارد

تیغ ها بی نیام می خندند / تازه اندوه ها شروع شده اند

رقص سر نیزه ها شروع شده است / عمه چشم مرا بگیر می میرم

کاکلش دست دشمن افتاد / یاد پرواز شیر خواره نمود

آستین را کشید و پاره نمود / گر چه او رفت بهر امدادش

گره افتاد فریادش / آنچه او دید گفتنش سخت است

گفتنش نه شنیدنش سخت است / داد زد ریشه ی هستی مرا نزنید

به دلم خیمه ی عزا نزنید / او عموی من است نا مردان

از پس و پیش بی هوا نزنید / دوره کرده اید باغبان مرا

ای تبر ها به شاخه ها نزنید / جای خالی نمانده در بدنش

اینقدر تیغ جا به جا نزنید / خاک را غرق رد پا نکنید

از عمویم مرا جدا نکنید / مادرش آمده به دیدارش

پیش مادر سر و صدا نکنید / ای عمو لاله ی حسن افتاد

به فدایت که دست من افتاد




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  یاران حسین (ع) ,   , 
برچسب ها :

آنگاه كه امام حسین(علیه السلام) در قتلگاه، در خون خود غوطه ور بود اسب وى آمد دور بدن غرقه به خون و مجروح امام می‏گشت و پیشانى خود را به خون مقدسش آغشته مى‏كرد.عمر سعد كه این حالت را از آن حیوان مشاهده كرد دستور داد: او را بگیرند كه از بهترین اسبهاى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) است، سواران اطراف اسب را محاصره كردند تا آن را دستگیر نمایند ولى اسب بر آنان تاخت و با پاهاى خود چهل نفر پیاده و ده نفر سواره نظام را به درك فرستاد. پس از مشاهده این امر مجدداً عمر سعد دستور داد آنرا آزاد بگذارید تا ببینم چه مى‏كند، همین كه آن را آزاد گذاشتند نزدیك بدن به خون غلطیده امام (علیه السلام) آمد و پیوسته یال و كاكل خود را بخون شریفش می‏مالید و آن را میبوئید و با صداى بلند شیهه مى‏كشید.

 

 

از امام محمد باقر(علیه السلام) روایت شده است: اسب امام در آن حال مى‏گفت: الظلیمه، الظلیمه، من أمه قتلت ابن بنت نبیها. پس از آنكه سر و گردن خود را بخون آغشته كرد، صیحه كنان و شیهه زنان به سوى خیمه‏ها آمد تا خبر شهادت صاحب خود را به زن و فرزندان امام (علیه السلام) برساند.

ام كلثوم شیوه كنان ناله می‏زد و مى‏گفت: وا محمدآه، وا ابتآه، وا سیداه، وا جعفرآه، وا حمزتآه، هذا حسین بالعمر صریح بكربلاء... این حسین است كه در آفتاب سوزان روى زمین افتاده است

همین كه زنان حرم نگاهشان به اسب بى صاحب افتاد و دیدند كه با شرمندگى و سرافكندگى، و با زین كج و واژگون بسوى خیمه‏ها می آمد، با موى پریشان و روى گشوده مویه كنان و بر سر و سینه زنان از خیام حرم بیرون دویدند و به سوى قتلگاه روى آوردند. خرجن من الخدور، ناشات الشعور، على الخدود لا طمات، و للوجوه سافرات، و بالعویل داعیات، و بعد العز مذللات، والى مصرع الحسین، مبادرات.

ام كلثوم شیوه كنان ناله مى‏زد و مى‏گفت: وا محمدآه، وا ابتآه، وا سیداه، وا جعفرآه، وا حمزتآه، هذا حسین بالعمر صریح بكربلاء... این حسین است كه در آفتاب سوزان روى زمین افتاده است.

زینب (علیها السلام) فریاد مى‏كشید و مى‏گفت:وا اخاه! وا سیداه! و اهل بیتاه، لیت السماء أطبقت على الأرض، و لیت الجبال تدكدكت على السهل... اى برادر من! اى پیشواى من! ای كاش طاق آسمان به زمین فرود مى‏آمد، ای كاش كوهها سیل صفت برسینه دشتها و بیابانها فرو مى‏ریخت، این سخن می گفت و بسوى امام حسین(علیه السلام) مى‏آمد.

وقتى كه نزدیك رسید دید عمر سعد با گروهى از یارانش كنار امام (علیه السلام) ایستاده‏اند و گروه دیگرى عزیز دلش را هدف تیر و دستخوش شمشیر قرار داده‏اند زینب خطاب به عمر سعد كرد و گفت: أیقتل ابو عبدالله و أنت تنظر الیه؟ اى پسر سعد برادرم را مى‏كشند و تو ایستاده و نگاه میكنى؟! عمر سعد دلش بحال زینب (علیها السلام) سوخت و اشكش جارى شد، در عین حال روى از وى برتافت و چیزى نگفت.

و چون حضرت زینب (علیهاالسلام) دید كه عمر سعد اعتنا نكرد صدایش را بلند كرد و گفت: و یحكم أما فیكم مسلم واى بر شما! آیا در تمام شما مردم یك نفر مسلمان نیست؟ باز هم كسى به زینب(علیهاالسلام) جواب نداد.

آنگاه كه اضطراب بیش از حد زینب را مشاهده كرد. دستور داد: بى درنگ وارد گودال قتلگاه بشوید و كارش را بسازید، انزلواله و اریحوه. از میان همه، شمر پیشى گرفت و پس از ورود به گودى نخست لگدى بر وى زد، آنگاه روى سینه‏اش نشست با یك دست محاسن شریفش را گرفت و با دست دیگر دروازه ضربه شمشیر بر بدنش وارد ساخت‏ و در پایان سرش را از بدن جدا كرد. (لعنت خدا بر قوم ستمگر).

 




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  حدیث ,   , 
برچسب ها :

با اشک هایش دفتر خود را نور کرد

در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد

ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد

شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

احساس کرد از همه عالم جدا شده است

در بیت هایش مجلس ماتم به پا شده است

در اوج روضه  خوب دلش را که غم گرفت

وقتی که میز و دفتر و خودکار گرفت

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت

مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

"باز این چه شورش است که در جان واژه هاست

شاعر شکست خورده ی طوفان واژه هاست"

بی اختیار شد قلمش را رها کرد

دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت

یک بیت بعد واژه ی لب تشنه را گذاشت

تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

حس کرد پا به پایش جهان گریه می کند

دارد غروب فرشچیان گریه می کند

با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید

بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید




دسته بندی : امام حسین ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

سلام بر خون خدا.
سلام بر رحمه الله الواسعه.
سلام بر نور چشم رسول اکرم ـ‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ـ.
سلام بر فرزند شهید امیر المومنین ـ‌علیه‌السلام‌ـ و بی بی فاطمه زهرا ‌ـسلام‌الله‌علیها‌ـ.
سلام بر شافع روز جزا.
سلام بر آنکه ملائک در عزایش می گریند.
سلام بر کسى که بیعتش را شکستند.
سلام بر آقایى که حامى دیگران بود و خود بی یاور ماند.
سلام بر محاسن خضاب شده‏‌اش.
سلام بر چهره به خاک و خون آلوده‏‌اش.
سلام بر دندان کوبیده‏ مولا با چوب خیزران و چوب دستى عبیداله ملعون.
سلام بر سر مقدسی که بر فراز نیزه عدوان زده شد.
سلام بر تشنگى کشیده در کنار نهر آب
سلام بر حسین ـ‌علیه‌السلام‌ـ و فرزندان فرزانه و اصحاب عزیزش
و سلام بر دشت تفتیده عشق!
سلام بر میدان عشق بازى یاران عاشق دلباخته کوى معشوق
سلام بر تو اى کربلا
سلام بر تو اى دشت پر بلا
سلام مرا با گلوى بغض فرو خورده‏‌ات و چشمان مواج از دریاچه اشک دلتنگى‏‌ات و با جگر سوخته‏‌ات و قلب پاره‏ پاره‏‌ا‌ت پاسخ گو.
کربــلا! مى‏خواهم که با تو سخن بگویم!
مى‏خواهم بقچه حرف‌هاى بردوش مانده‏‌ام را براى تو پهن کنم نمى‏‌دانم، نمى‏‌دانم تاب شنیدن حرف‌هایم را دارى یا نه؟ با تو سخن می‌گویم تویی که آن محزون‌ترین روز را در خود دیدی! تویی که از غم مولایت از ازل تا به ابد عزاداری!
کربلا از غروب عاشورا بگو...
براستی آن روز چه کشیدی؟ شنیده‌ام که غروب روز عاشورا براى تو سخت التهاب آور بود؟
یقین دارم که اگر در اسارت خاک نبودی هر آن لباس رزم بر تن می کردی و غران و آتشفشان بار، بر آن ملعونان و نفرین شدگان ابدی، حمله می بردی!
کربلا! بگو که آن سه روز و دو شبى که پیکرهاى شقایق رنگ قافله عشق بر پیشانى پینه بسته‏‌ات میهمان بودند با آنان چه ها گفتى؟
کربلا برایم از اصحاب بگو! آنان که با وفاترین اصحاب تاریخ بودند. از چهره‌های برافروخته و هیجان‌زده شان برای تکه تکه شدن در راه حسین ـ‌علیه‌السلام‌ـ بگو...
کربلا از علی اکبرـ‌علیه‌السلام‌ـ بگو که شبیه‌ترین بنی هاشم به رسول الله ـ‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ـ بود آنقدر که آن ملعونان لحظه‌ا‌ی پنداشتند مبادا رسول خدا ـ‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ـ به میدان آمده! از داغ شهادت فرزند بگو چگونه قلب سید الشهدا ـ‌علیه‌السلام‌ـ را جریحه دار کرد! از آن لحظه‌ای بگو که آقا از روی اسب میدان را تماشا می‌کرد پی در پی با هر ضربه علی می گفت ماشاءالله! لا حول و لا قوه الا بالله! و به یکباره ذکر لبش شد:
"انا لله و انا الیه راجعون"!

برای خواندن دلنوشته به ادامه مطلب بروید....




دسته بندی : امام حسین ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

سلام بر حبیب بن مظاهر...

پیر مردی که حسین(ع) برایش نامه فرستاد

و او خودش را بی درنگ از کوفه به کاروان رساند...

سلام بر حبیبی که امیرش را تنها نگذاشت...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

سلام بر مسلم...

فرستاده ی حسین(ع)...

مردی که وقتی به کوفه آمد،

هجده هزار نفر با او بیعت کردند

اما شب،بیرون از مسجد، تنها

خودش مانده بود و آسمان

تیره ی شهر...

سلام بر مسلم...

سرگردان کوچه های

کوفه...

غریبی که بر بام

دارالاماره،آرزو می کرد

کاش هرگز نامه ای برای حسین(ع)

نفرستاده بود...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

سلام بر قاسم ابن الحسن(ع)...

نوجوانی که هم پای یارانش

آماده ی رزم شد...

ماه رویی که آنقدر بر دست و پای عمویش حسین (ع) بوسه

زد تا اجازه گرفت به میدان برود...

سلام بر قاسم و

مرگ شیرینی که طعم

عسل می داد...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

سلام بر علی اصغر(ع)...

سلام بر لحضه های خداحافظی حسین(ع)

با طفل شیر خواره اش...

سلام بر بی تابی علی اصغر(ع) روی دست های پدر...

و سلام بر گلوی تشنه ای که تیر سه شعبه را

در آغوش کشید و با خون خود سیراب شد...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  بین الحرمین ,   , 
برچسب ها :

سلام بر زینب (ع)...

بانویی که از مکه تا کربلا

پرده نشین بود و از کربلا تا

شام،سوار مرکب بی جهاز...

سلام بر بی بی داغداری که

با کاروان زنان و

کودکان دست و پای بسته

از میان قتلگاه عبور داده

شد...

سلام بر فریاد بلند

" وا محمدا" ی زینب(ع)،

وقتی پیکر بی سر برادر را

روی خاک دید...

 




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

سلام بر زمین کربلا...

سلام بر زمینی که مرکب های کاروان حسین(ع)،ابتدایش از حرکت ایستادند و قدم از قدم بر نداشتند...

سلام بر زمینی که حسین(ع) سرزمین سختی و بلایش خواند و فرمود:اینجا جوان ها و مرد های ما

را می کشند و بچه های ما را سر می برند...

سلام بر زمین کرب و بلا...

قدمگاه کاروان حسین(ع)...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,  بین الحرمین ,   , 
برچسب ها :

سلام بر حسین(ع)....

آن زمانی که جز کودکان و زنان، کسی برایش نماند....

سلام بر حسین(ع)...

وقتی پیراهنی کهنه زیر زره پوشیده و به میدان رفت...

سلام بر گلوی به خون نشسته ی حسین (ع) ...

بوسه گاه زینب (س)...




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :

 




دسته بندی : امام حسین ,  عکس ,  عاشورا ,  محرم ,   , 
برچسب ها :


صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد